جدول جو
جدول جو

معنی باد دکت - جستجوی لغت در جدول جو

باد دکت
مبتلا به بیماری رماتیسم یا بیماری نفریت، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد دار
تصویر باد دار
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد دست
تصویر باد دست
کسی که هر چه به دستش برسد خرج کند و چیزی نگه ندارد، مسرف، ولخرج، برای مثال ملامت کنی گفتش ای باد دست / به یک ره پریشان مکن هر چه هست (سعدی۱ - ۸۲)، تهیدست، دست برباد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
از قراء جره و قامور. (جغرافی غرب ایران ص 112). به مسافت کمی جنوبی اشفایقان و مزرعۀ نصیرآباد، حریم باغ دشت از موقوفات مدرسه منصوریۀ شیراز است. (فارسنامۀ ناصری). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی است از دهستان جره بخش مرکزی شهرستان کازرون که در 64 هزارگزی جنوب خاور کازرون بر کنار راه فرعی کازرون به فراشبند در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر و دارای 142 تن سکنه و آب آن از رود خانه جره تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِ دیوْ)
دم دیو. افسون شیطان: اینهمه باد دیو بر جان تست. (تاریخ بیهقی ص 372). رجوع به باد شود
لغت نامه دهخدا
(دِ سَ)
بادشدید. باد تند. باد پرطوفان. ریح عاصف. (منتهی الارب) (دهار). ریح صرصر. (منتهی الارب) (دهار) (ترجمان القرآن) : ریح زعزع، باد سخت جنباننده. (منتهی الارب) (دهار). ریح زعازع. ریح زعزعان. طیسل. خجوج. خجوجی. زهلق. هجوم. ریح ساهکه، باد سخت. ریح سیهک، باد سخت. ریح سهوک. تایب، باد تندی که پیش از باران وزد. ریح قاصف، باد سخت شکننده. (منتهی الارب) ، در تداول عوام، بدرد آمدن عضوی از اعضای آدمی. عضوی را باد گرفتن: زیر دنده هایم را باد گرفت. گلویم را باد گرفت، برای دفع گرمی هوا گرفتن. باد خوردن. (از مجموعۀ مترادفات ص 58)
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ)
مردم بیحاصل و هیچکاره و تهی دست و مفلس را گویند. (برهان).
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ کَ)
تندرو. تیزرفتار. بادپیما. بادپیکر. رجوع به بادپیما، بادپای و بادپیکر شود: یا سحابی که بمجاورت شهابی از اوج هوا بنشیمن خاک آید، چنانک هرکه او را در فضای صحرا بدیدی گفتی:
بر آمد پیل گون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رأی عشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا.
بادحرکت، آتش سرعت، کوه پیکر... (سندبادنامه ص 56) ، سرعت و چالاکی. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
محله ای به اصفهان و آنرا دیردشت نیز گویند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باد کش
تصویر باد کش
باد شکن، داروئی است که نفخ شکم را بنشاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راد دست
تصویر راد دست
دارای دستی بخشنده، گشاده دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد دستی
تصویر باد دستی
اتلاف کار، تبذیر، اسراف، ولخرج
فرهنگ لغت هوشیار
دارویی که نفخ شکم بنشاند مانند بادیان و زیره سبز داروی ضد نفخ طارد ریاح بادکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبدست
تصویر بادبدست
مردم بی حاصل هیچکاره تهی دست مفلس، بدبخت بی طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد دست
تصویر باد دست
مسرف اسراف کننده متلف باد بدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باددست
تصویر باددست
((دَ))
ولخرج، اسراف کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
Attentively, Carefully, Delicately, Exactingly, Fastidiously, Graspingly, Observantly, Rigorously, Thoughtfully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
attentivement, soigneusement, délicatement, exactement, de manière méticuleuse, avec fermeté, de manière rigoureuse, pensivement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
به یاد آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از درخت افتاده و مصدوم
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ناسزا به معنی: نامت بر افتد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
ابتلا به بیماری رماتیسم و نفریت
فرهنگ گویش مازندرانی
غذای نفخ آور، غذای نامناسب برای بیمار
فرهنگ گویش مازندرانی
توان از دست داده، نیازمند به کمک دیگران، تنگدست
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
внимательно , осторожно , деликатно , точно , придирчиво , сжимающе , строго , вдумчиво
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
aufmerksam, sorgfältig, zart, exakt, akribisch, fest, streng, nachdenklich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
уважно , обережно , делікатно , точно , прискіпливо , міцно , суворо , розважливо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
uważnie, ostrożnie, delikatnie, dokładnie, skrupulatnie, mocno, rygorystycznie, rozważnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
专心地 , 小心地 , 精巧地 , 精确地 , 一丝不苟地 , 紧握地 , 注意地 , 严格地 , 深思熟虑地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
atentamente, cuidadosamente, delicadamente, exatamente, de maneira meticulosa, firmemente, de forma rigorosa, pensativamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
attentamente, con attenzione, delicatamente, esattamente, in modo meticoloso, saldamente, rigorosamente, con riflessione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
atentamente, cuidadosamente, delicadamente, exacta, de manera meticulosa, con firmeza, observantemente, de manera rigurosa, pensativamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
aandachtig, zorgvuldig, delicaat, precies, stevig, strikt, bedachtzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
อย่างตั้งใจ , อย่างระมัดระวัง , อย่างประณีต , อย่างแม่นยำ , อย่างพิถีพิถัน , อย่างมั่นคง , อย่างตั้งใจ , อย่างเข้มงวด , อย่างรอบคอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی